English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6809 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
outer work function U انرژی خروج بیرونی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
work function U انرژی ازاد در ترمودینامیک
work function U انرژی خروج
work function U تابع کار
inner work function U انرژی خروج درونی
Arrears of work . Back log of work . U کارهای عقب افتاده
outer U رویی
outer U خارجی
outer U بیرونی
out and outer U افراطی
the outer man U وضع فاهر شخص
outer angle U کنج بنا
outer angle U سوک
the outer world U مردمی که بیرون از محیط شخص هستند
outer table U تختهخارجی
outer ear U گوش بیرونی [کالبد شناسی بدن انسان]
outer wall U دیوار خارجی
outer space U فضای خارج از هوا یا جوزمین
outer connection U اتصال خارجی
outer connection U پیوند برونی
outer jib U بادبانسهگوشکوچکخارجی
outer jacket U پوششخارجی
outer edge U لبهبیرونی
outer circle U دایرهخارجی
outer fix U رمپ خارجی
outer fix U محوطه توقف خارجی هواپیما
outer harbor U پیش بندر
outer planets U سیارات خارجی
outer shell U لایه والانس
outer shell U پوسته والانس
outer stators U انستیتوبیرونی
outer lip U لببیرونی
outer toe U انگشتخارجی
outer string U زهبیرونی
outer directed U برون وابسته
outer shell electron U الکترون بیرونی
outer boundary line U خطمرزبیرونی
outer shell electron U الکترون رسانایی
outer shell electron U الکترون لایه بیرونی
foreleg (outer surface) U پایجلویی
middle leg (outer surface) U پایمیانی
major outer reaping throw U عمدهترینپرتابدروایخارجی
To go to work . to start work . U سر کار رفتن
to function as something U به کار رفتن به عنوان چیزی
zero of a function U صفر یک تابع [ریاضی]
NOT function U تابع معکوس منط قی که وقتی ورودی نادرست باشد خروجی درست خواهد بود
zero of a function U ریشه تابع [ریاضی]
neither nor function U تابع منط قی که خروجی آن نادرست است اگر ورودی درست باشد
OR function U پیاده سازی الکترونیکی تابع OR
NOT function U معادل تابع NAND
NOT function U مدار الکترونیکی یا قطعه که تابع NOT را انجام میدهد
NOR function = U مدار الکترونیکی یا قطعهای که تابع NOR را انجام میدهد
function تابع [ریاضی]
NOR function = U تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که ورودی درست باشند
function U کارکرد
function U فعالیت
function U وفیفه عمل کردن
function U کارایی
function U خاصیت وجودی
function U کار کردن
function U طرزکار تابع
function U کد دسوردهی به کامپیوتر که در آن تابع یا شاخهای از برنامه دنبال میشود
function U دستورالعمل
function U وفیفه
function U کار
function U کارویژه
function U پیشه
function U مقام
function U ماموریت عمل
function U عمل کردن کارکردن
function U وفیفه داشتن
function U ایین رسمی
function U عمل
function U نقش
function U تابع
function U دستور برنامه که اجرا را به یک تابع از پیش تعیین شده می برد یا به یک مجموعه دسورات مرتب نامدار
function U مجموعه توابع که توسط یک برنامه قابل استفاده اند
function U سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
function U ایفاء
OR function U تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
function U انجام عمل به درستی
function U مشخصه مخصوصی در کامپیوتر یا پردازنده لغت
function U لیستی که رابط ه بین دو مجموعه دستورات یا داده را بیان میکند
even function U تابع زوج
function U چاپ کدهایی که یک عمل را کنترل می کنند و نه صرفا نمایش یک حرف
function U مجموعهای از دستورات برنامه کامپیوتری در برنامه اصلی که کار خاصی را انجام می دهند
function U فرمول ریاضی که یک نتیجه در آن بستگی به اعداد دیگری دارد
power function U تابع قدرت
partial function U تابع جزئی
point function U تابع نقطهای
partition function U تابع تقسیم
polynomial function U تابع چند جملهای
power function U تابع توان
preference function U تابع رجحان
predefined function U تابع از پیش تعریف شده
power function U این تابع در حقیقت چگونگی کارائی ازمون فرضهای اماری رابررسی مینماید
preference function U تابع ترجیح
revenue function U تابع درامد
recursive function U تابع بازگشتی
real function U تابع حقیقی
quadratic function U تابع درجه دوم
propositional function U امر حسی
propositional function U وفیفه حسی
proper function U مشخصه تابع
partial function U پاره تابع
proper function U ویژه تابع
production function U تابع تولید
probability function U تابع احتمال
power function U تابع توانی
load function U تابع بار
localization of function U موضع یابی کارکرد
linear function U تابع خطی
lagrangian function U تابع لاگرانژی
inverse function U تابع وارون
inverse function U تابع معکوس
investment function U تابع سرمایه گذاری
intrinsic function U تابع فطری
input function U تابع سیگنال ورودی
input function U تابع اولیه
increasing function U تابع صعودی
increasing function U تابع فزاینده
impluse function U تابع ضربهای
logarithmic function U تابع لگاریتمی
logic function U تابع منطقی
logical function U تابع منطقی
objective function U تابع هدف
normalized function U تابع بهنجار
normal function U تابع بهنجار
nonlinear function U تابع غیر خطی
non equivalence function U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که ورودی ها مثل هم نباشند وگرنه خروجی غلط است
non equivalence function U پیاده سازی الکترونیکی تابع NEQ
next state function U تابع حالت بعدی
NAND function U تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
NAND function U مدار الکترونیکی که دارای تابع NAND است
motor function U کارکرد حرکتی
minimal function U تابع کمین
mental function U کارکرد ذهنی
mand function U کارکرد خواستاری
lookup function U عمل مراجعه
implicit function U معادله چیزی که حل ان مستلزم حل یک یا چند معادله دیگر باشد
saving function U تابع پس انداز
root of a function U ریشه تابع [ریاضی]
root of a function U صفر یک تابع [ریاضی]
argument [of a function] U متغیر مستقل تابعی [ریاضی]
continuity of a function U پیوستگی تابعی [ریاضی]
differentiable function U تابع مشتق پذیر [ریاضی]
cosine function U تابع کسینوس [ریاضی]
sine function U تابع سینوس [ریاضی]
absolute value function U تابع قدر مطلق [ریاضی]
inverse function U تابع وارون [ریاضی]
inverse function U تابع معکوس [ریاضی]
arithmetical function U تابع حسابی [ریاضی]
generalized function U توزیع [ریاضی]
generalized function U تابع تعمیم یافته [ریاضی]
arithmetic function U تابع حسابی [ریاضی]
frequency function U تابع تکرار [ریاضی]
smooth function U تابع همواری [ریاضی]
argument [of a function] U متغیر مستقل [ریاضی]
holomorphic function U تابع هولومورفیک [ریاضی]
injective function U تزریق
saving function U صورت مقدار پس انداز درامدشخص
switching function U تابع راه گزین
tact function U کارکرد نامیدن
tax function U تابع مالیات
temperature function U تابع دما
threshold function U تابع استانهای
total function U تابع کامل
transfer function U تابع انتقال
transformation function U تابع تبدیل
supply function U تابع عرضه
stress function U تابع تنش
secondary function U کارکرد ثانوی
sediment function U تابع بده مواد جامع
sheffer function U تابع شفر
sine function U تابع سینوسی
standard function U تابع استاندارد
state function U تابع حالت
step function U تابع پلهای
step function U تابع پلکانی
trial function U تابع ازمایشی
trigonometric function U تابع مثلثاتی
utility function U تابع مفید
function selectors U عاملانتخابکننده
transcendental function U تابع غیرجبری [ریاضی]
linear function U نگاشت خطی [ریاضی]
continuous function U تابع پیوسته [ریاضی]
domain of a function U دامنه یک تابع [ریاضی]
trigonometric function U تابع های مثلثاتی [ریاضی]
function selector U انتخابگرکارآمد
function keys U کلیدهایانجام وفایف
utility function U تابع کاربردی
wave function U تابع موجی
weight function U تابع وزنی
well behaved function U تابع خوشرفتار
well defined function U تابع خوش تعریف
function button U دکمهردیاب
function display U نمایشگرتابع
function keys U کلیدهاتابع
impedance function U تابع امپدانس
built in function U تابع توکار
function key U کلید وفیفهای
Recent search history Forum search
1how does it work?
1آسیب شناسی مولفه های موثر بر تحکیم بنیان خانواده و ارائه راه کارهای مدیریتی
1How to work out when you totally don't want to?
1ترجمه دمت گرم
1من انگلیسی بلد نیستم چگونه باکامپیوترکارکنم
2من انگلیسی بلد نیستم چگونه باکامپیوترکارکنم
1من در هیچ سازمانی کار نمی کنم
1Simultaneously, those engaged in the work of basic disciplines have become increasingly aware of the of organizations in society and have begun to concentrate attention on relevant problems.
1نقش ارامنه در تغییر و تکامل زبان ترکی
1همه باید که لباس کار خود را بر تن داشته باشن
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com